
نویسنده : فرد بوش
ترجمه: توفان گرگانی، سحر شهنازی
پارهای از متن کتاب:
ما امیدواریم که بیمارانمان در انتهای روانکاوی “به اندازهی کافی خوب” به چه چیز دست یافته باشند؟ آنچه اغلب آموختهایم و در جوامع بین المللی مطرح میکنیم این است که شناخت از ناخودآگاه، آن چیزی است که بیماران نیاز دارند هرچه زودتر به آن دست یابند. بنابر نظریهی بنیادین، ما هرچه بیشتر بتوانیم عوامل ناخودآگاه را به سطح آگاه بیاوریم، امکان بروز آنها، به صورت کنش کمتر می شود.
البته این نقطه نظر بسیار قابل توجه است. اما به هر حال، نقطه نظر دیگری نیز هست که می گوید روند شناخت به اندازهی آنچه شناخته میشود، مهم است. اساس نظریهی من در خلق یک ذهن روانکاوانه این است که آنچه در یک روانکاوی نسبتاً موفق به دست میآید، تنها دانستن نیست، بلکه راهی برای دانستن نیز هست.
هنگامی که فروید(۱۹۱۴) اجبار به تکرار را مطرح کرد این جمله را به کار برد:” اجبار به تکرار در کنش ” . چرا لازم دید که “کنش” را اضافه کند؟ اگر تلاشاش توصیف این بود که چگونه برخی رخدادهای روانی تکرار میشوند، “اجبار به تکرار” کافی بود. با توجه به اینکه فروید واژهها را بیدلیل به کار نمی برد، باید تصور کنیم که واژهی “در کنش” برای او معنا و مفهوم خاصی داشته است.
فروید اینجا هم نیز همچون بسیاری مواقع دیگر، فکر کردن به تکرار “در کنش” را به عهده ی ما می گذارد. در مقالهی ۱۹۱۴ می بینیم که فروید “در کنش” را به عنوان بخشی از اجبار به تکرار چنین توضیح میدهد: نوعی مقاومت در مقابل به خاطرآوردن و تنها راه بیمار برای به خاطر آوردن. عجیب اینکه فروید توضیح بیشتری دربارهی این به ظاهر پارادوکس و منشاء ابهامات برای تحلیلگران نمیدهد. مکاتب روانکاوانهی بسیاری هستند که بر یکی از جنبه های این دوگانگی بنا شده اند و آن جنبه ی دیگر را تحت عنوان خاطرات به راحتی نادیده گرفته اند.
فروید کنش ها را این گونه توصیف می کند:
“به عنوان مثال، بیمار نمی گوید که به خاطر می آورد که نسبت به ارادهی والدینش انتقادی و چالش جو بوده است، بلکه آن رفتار را نسبت به پزشک خود اعمال می کند. او به خاطر نمی آورد که چگونه به بن بستی ناامیدانه و ناتوانانه در جستجوهای جنسی کودکانه رسیده بوده است، اما از تودهای از رویاها و تداعی های مبهم ارائه می دهد و شکایت می کند که در انجام هیچ کاری موفق نیست و ادعا میکند که محکوم به این است که هرگز هیچ کاری را به سرانجامنرساند.”(۱۹۱۴، ص ۱۴۹)
ضرب المثلی ژاپنی
بصیرتِ بدونِ کنش همچون رویا پردازی است، اما کنشِ بدون بصیرت همان کابوس است.
فرد بوش، نویسنده، آموزشگر و تحلیلگر حوزه روانکاوی است. دکتر بوش مقالات بسیاری در زمینه نطریه و کاربست در روانکاوی نوشته است و کارهای او به چند زبان از جمله فارسی ترجمه شده است.
کتاب خلق یک ذهن روانکاوانه، یکی از آثار برجسته این نویسنده است که در ایران با ترجمه توفان گرگانی و سحر شهنازی، توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.
هر يك از ما در طول زندگى استيصال و درماندگى ناشى از تكرار اجتنابناپذير اشتباهاتمان را به دفعات تجربه كردهايم؛ اين ناگزيرى تكرار، تمامى روابط ما با جهان اطرافمان را تحتالشعاع قرار ميدهد و به روشنى باعث مىشود كه جهان و مردمان نيز پياپى به ما عكسالعملهاى تكرارى و مشابهى نشان دهند.
از نگاه فرد بوش، تنها با «جايگزينى ناگزيرى كنش با امكان انديشيدن» و «افزايش آزادى ذهن» است كه ميتوانيم بالاخره «مؤلف قصههاى خود باشيم»، از دور باطل تكرارها، رها شويم و امكان انتخاب راههاى متفاوت و گوناگون را بيابيم. خواندن خلق يك ذهن روانكاوانه ما را با ساختار پيچيده و در عين حال سادهى اين ساختار روانى آشنا مىكند و راهكارهاى ساده و ممتنعى پيش رويمان قرار مىدهد كه در نهايت رنگ و بوى جهانى را كه در آن زندگى مىكنيم، متنوع و رهآورد انديشيدن و انديشيدن به انديشه، يعنى آزادى ناشى از انتخاب را به ما هديه مىكند.
یادداشتی از زهرا اسدی